یک‌سالگی کرونا، نامبارک/ روایت شب دلهره‌آوری که یکسال طول کشید

دل‌نوشته روابط عمومی و امور بین‌الملل دانشگاه علوم پزشکی بابل در یک‌سالگی ورود کرونا به بابل:

گوینده خبر نام ناآشنایی را به زبان آورد...
و نقشه کلی جهان روی صفحه تلویزیون کوچک و کوچک‌تر شد تا رسید به کشور چین...

"" شیوع بیماری واگیر داری به نام کرونا به چند شهر دیگر چین هم رسید...""

آن روزها شاید خیلی‌هایمان در مسافرت بودیم، دور سفره‌ای رنگین در مهمانی خانوادگی جمع شده بودیم، شاید خیلی ها در حال روبوسی با یکدیگر بودیم...

و هیچ کس به ذهنش خطور نمیکرد که این ویروس، با این سرعت و به ناخوانده‌ترین شکل ممکن و بدون حتی در زدن وارد خانه هایمان شود...

و امشب، درست سالِ پیش و در همین شب، اخباری مبنی بر ورود این بیماری منحوس به داخل شهرمان، دهان به دهان، چرخید...

و چه دلهره‌ها که آوار نشد...
و تیتر اول تمامی خبرها شد: کرونا...
و اعلام کردیم حقیقتی را که دوست داشتیم دروغ باشد:
«دو فرد مشکوک به کرونا در بابل تحت مراقبت قرار گرفتند»

و از آن روز به بعد
یکسال پر قصه و غصه را تجربه کردیم...
چه عزیزانی پر کشیدن و چه زخم‌ها که بر پیکر همکارانمان نقش بست...


آری یکسال گذشت و
ماسک، عضو جدا نشدنی صورتهایمان...

و صفا و صمیمیت، سخت ترین کار ممکن...

سالِ پیش، در همین شب، از نعمتهایی محروم شدیم که هیچ گاه اهمیتش را به این جد، درک نکرده بودیم...

درست است که این روزها، کرونا، رقیب قدری به اسم واکسن دارد، اما چه بسیار عزیزانی که از بین رفتند...

چه بسیار شهدایی که فداکارانه در جبهه مقدم مبارزه با این ویروس جان دادند اما تا آخرین نفس برای نجات جان دیگران جنگیدند...

کرونا هر چقدر هم بد، به ما آموخت...

هیچ گنجی بالاتر از همدلی و سلامتی نیست...

و هیچ سرمایه‌ای ارزشمندتر از حفظ جان عزیزانمان، نبوده و نخواهد بود...

آموختیم برای نجات جان دیگران باید از جان خودمان هم محافظت کنیم...
آموختیم با همدلی در کنار هم به مبارزه با سختی‌ها بریم...
آموختیم ورق زندگی میتواند به چشم بر هم زدنی برگردد، پس...
باید لحظه لحظه های زندگی را به درست‌ترین شکل ممکن قدر دانست...

و باید برای هر نعمتی نهایت شکرگزاری را به درگاه خداوند داشت...
شکرت خدا

اشتراک گذاری: